کند و کاوی در شرح و توضیح چند ترکیب و لغت
(در کتابهای ادبیات فارسی دورهی متوسطه و پیش دانشگاهی)
دکتر هادی اکبرزاده
مشکلات متون ادب فارسی، جدای از رسم الخط قدیم متون _ که اغلب کلمات را بدون نقطه تحریر میکردند _گاهی نیز مربوط به فرهنگ اجتماعی دورهی گوینده یا نویسنده میشد که آن فرهنگ یا از بین رفته و یا دگرگونی یافته است یا باوری اعتقادی و علمی که در دورهای به عنوان مطلبی آشکار و روشن بوده و امروزه آن باور اعتقادی و علمی منسوخ شده و گاهی نیز لغات و ترکیباتی که در دورهی خاص، به مفاهیمی غیر از آنچه امروز_ حتی در فرهنگهای معتبر آمده – به کار میرفته و کار را بر محقق، شارح و یا مصحح امروزی دشوار کرده، در اینجا، جویندهی آن معانی باید با سنجش آرای دیگران و از طریق قرینههای موجود و جستجو در متون نزدیک به آن آثار، مفهوم آن لغت یا اصطلاح را روشن کند. از این روست اگر محقق پس از کندوکاو زیاد در پس یک مطلب زودیاب، به مطلب دیریابتری دست مییابد.
اینک به سه نمونه از این موارد که در کتابهای ادبیات فارسی دورهی متوسطه و پیش دانشگاهی آمده و نگارنده با نگاهی دیگر آنها را گزارش کرده اشاره مینماییم:
1- ناکرده قرآن درست:
در صفحهی 5 کتاب ادبیات فارسی سال سوم دبیرستان رشته علوم انسانی در توضیح مصراع اول بیت:
«یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه چند ملت بشست» (بوستان سعدی)
آمده است:
«پیامبری که هنوز وحی بر او تمام نشده بود .... »
[1]
■ این توضیح دقیقا برگرفته شده از توضیح دکتر غلامحسین یوسفی در تعلیقات بوستان سعدی است که آوردهاند: «پیامبری که هنوز وحی بر او تمام نشده بود .... »
[2]
در این توضیح عبارت «درست ناکرده» به معنی « هنوز وحی بر او تمام نشده بود» آمده است. باید گفت از عبارت «درست ناکرده» چنین معنایی بر نمیآید. در این مصراع «درست ناکرده» معنایی خاص دارد که به آن میپردازیم و شواهدی در تائید آن میآوریم:
یکی از معانی «درست کردن»، «آموختن، نیک آموختن و یاد گرفتن» است و عبارت «قرائت خود را درست کردن» به معنی «روان کردن آن» است. (دهخدا)
در گلستان سعدی نیز آمده: «... همچنین اغلب اوقات به بازیچه فرا هم نشستندی و لوح
درست ناکرده در سر هم شکستندی.»
[3]
(یعنی لوح خود را فرا نگرفته و روان نکرده یا یاد نگرفته....)
- «درست کردن الحمد و سوره» نیز به معنی «تجوید آن را آموختن» است. (یادداشت مرحوم دهخدا):
او که الحمد را نکرده درست ویس و رامین چراش باید جست (اوحدی)
دانی حساب گندم خود جو به جو ولی الحمد را درست نکردی ز کودکی (اوحدی)
با توجه به شواهد داده شده عبارت «درست کردن قرآن» به معنی «آموختن آن و علم تجوید فراگرفتن، تصحیح قرائت و تجوید قرائت» است و به گفتهی دهخدا در این بیت سعدی (در مدح رسول اکرم) لطفی خاص در استعمال این کلمه است:
یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانهی چند ملت بشست
و شیخ اجل در این بیت از قرآن، «سبق» را اراده کرده است چنانکه مولوی از سبق قرآن:
مصطفی را وعده کرد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق
(از یادداشت مرحوم دهخدا)
و مصراع اول بیت با این معنی رابطهی قوی تری با مصراع دوم از نظر معنا پیدا میکند و این گونه گزارده میشود: «یتیمی که هنوز نمیتوانست قرآن را روان بخواند (یا هنوز آن را نیک نیاموخته بود) ....»
ترکیب «درست کردن» با «قرآن» و «کتابخانه» تناسب دارد و بیت دارای پارادوکسی قوی است که در معنی داده شده کتاب این بیان نقیضی از بین می رود. از سوی دیگر «قرآن ناکرده درست» به امی بودن پیامبر هم تلمیح دارد که در آن معنی چندان نمودی نمییابد.
2- پدر را نباید که داند پسر:
در صفحهی 14 کتاب ادبیات فارسی (1)، سال اول متوسطه در توضیح مصراع اول بیت:
پدر را نباید که داند پسر که بندد دل و جان به مهر پدر
آمده است: «نباید پسر، پدر را نشناسد.»
[4]
■ این توضیح و معنی درست است ولی ضبط بیت اشکال دارد که ما فقط به مصراع اول آن میپردازیم.
ضبط داده شده کتاب بر اساس رستم و سهراب نسخهی استاد مجتبی مینوی است.
در چاپ مسکو نیز مصراع اول به صورت «پدر را نباید که داند پسر... »
[5] است. در غم نامه رستم و سهراب، صفحهی 75 مصراع اول به صورت «پدر را نباید که داند پسر» آمده است و به صورت «پدر نباید پسر را بشناسد» معنی شده است.
[6] ولی در چاپهای بعد به «پسر نباید پدر را بشناسد» تغییر معنا یافت.
در ترجمهی عربی بنداری از شاهنامه آمده است: «اوصاهما فی السر بان یحتالا علی سهراب و یحولا بینه و بین ان یعرف اباه رستم عند الملاقاه: به آنان پنهانی فرمان داد تا دربارهی سهراب چارهای بیندیشند و هنگامی که آن دو به هم رسند نگذارند سهراب پدرش، رستم را بشناسد.»
[7] افراسیاب، از دو پهلوانش میخواهد که سهراب، رستم را نشناسد.
ضبط درست این بیت که در نسخهی فلورانس نیز آمده به شکل زیراست:
«پسر را نباید که داند پدر که بندد به دل مهر جان و گهر »
که با ترجمهی بنداری نیز مطابق است. در این نسخه در مصراع مورد بحث (مصراع اول) جای پدر و پسر تغییر کرده است.
با شواهد زیر ثابت میشود که معنی داده شده کتاب درست است ولی ضبط آن اشکال دارد. به عقیده نگارنده، نهاد در مصراع اول پسر است نه پدر (همان طور که در کتاب معنی شده ) ولی مصراع مورد بحث باید صورت «پسر را نباید که داند پدر» باشد.
با این توضیح که «را» در این مصراع علامت مفعول نیست بلکه نشانهی «نهاد» است (در قدیم به آن رای فاعلی میگفتهاند): پسر، نباید پدر را بشناسد...
موارد زیر نشان میدهد که گاه «را» قبل و یا بعد از «بباید» و «نباید» علامت «نهاد» است نه نقش نمای مفعول:
از شاهنامه:
سر نیزه و نام من مرگ تست سرت را بباید ز تن دست شست
یا:
چو دیوانه گردد نباشد شگفت از او شاه را کین نباید گرفت
یا: «چو او گفت ما را نباید نهفت» و همچنین: «نباید خود آراستن ماه را» و «... نباید تو را با سپاه آرمید»
آقای دکتر محمد مهدی رکنی در خصایص ادبی کشف الاسرار آورده است: «در جملاتی که فعل به صورت مصدری است بعد از فعل باید (مضارع بایستن) و لزوم فعل برای فاعل بیان شود طبق معمول با (را) آورده: اگر او (محمد)
را تصدیق کنیم ما را تبع وی باید بود. 3/3339. که ما هر دو گروه
را چشنده عذاب می باید بود. 8/256.»
[8] و شاهدی دیگر از تاریخ بیهقی: «خوارزمشاه
را رنج باید کشید...»
[9] (ص 350)
بنابراین ضبط بیت بر اساس نسخهی فلورانس با صورت
«پسر را نباید که داند پدر که بندد به دل مهر و جان و گهر » درست است و نباید الگوی دستوری امروزی (رای بعد مفعول) را به این بیت از شاهنامه تعمیم دهیم.
3- عروسی غریق:
در صفحهی 93 کتاب زبان و ادبیات فارسی(1و2) پیش دانشگاهی چاپ 1380 در توضیح بیت:
گشت نگارین تذرو پنهان در مرغزار همچو عروسی غریق در بن دریای چین
آمده است: «شاعر، پنهان شدن قرقاول زیبا را در میان انبوه گیاهان و سبزهها، به نو عروس آراستهای که در دریای چین غرق شده، تشبیه کرده است.»
[10] اگر چه در چاپهای بعدی این بیت از کتاب زبان و ادبیات فارسی(1و2) پیش دانشگاهی حذف شد ولی نگارنده پس تامل در آن به مطلبی قابل توجه دست یافته است که در ذیل میآید و امید است مولفان آن را دوباره به کتاب برگردانند.
دکتر حسن ذوالفقاری و محمد غلام مولفان کتاب راهنمای آموزش زبان فارسی (1و2) که شرح مشکلات و مفاهیم کلیدی کتاب زبان و ادبیات فارسی(1و2) پیش دانشگاهی است نیز در شرح و توضیح این بیت آوردهاند:
«شاعر تذرو رنگارنگ را که در مرغزار پنهان شده است، به عروسی مانند کرده که در دریای چین غرق شده باشد. با این تصویر، شاعر انبوهی، زیبایی و رنگارنگی مرغزار را بیان میکند که تذرو با آن همه زیبایی در آن ناپیداست. در مورد دریای چین روایتی وجود دارد که میتواند با این بیت تناسب داشته باشد. در افسانههای سرزمین چین آمده که دریای چین هر از گاهی طوفانی میشده است و بر اثر آن، عدهای به کام مرگ فرو میرفتهاند. مردمان آن ناحیه برای رفع این بلا، دختری جوان و زیبا را به انواع زیور آلات میآراستهاند و به عنوان قربانی، در دریا رها میساختهاند تا به این ترتیب از خشم خدای دریا بکاهند. شاید منوچهری دامغانی با استفاده از دانش وسیع خود، به این افسانه نیز اشاره داشته یست. همچنین ممکن است مراد از عروس، عروس دریایی باشد.»
[11]
■ این بیت یکی از زیباترین نمونههای تشبیه مرکب در زبان فارسی است ولی آنچه در این بحث بدان میپردازیم معنی «عروس» در این بیت است که ارتباطی با شرح و توضیحات کتاب زبان و ادبیات فارسی(1و2) پیش دانشگاهی وکتاب راهنمای آموزش زبان فارسی (1و2) ندارد بلکه باید گفت
عروس، نوعی کشتی بوده است آراسته با چهار بادبان. این ترکیب در داراب نامه دیده شد، در آن جا آمده است: «... و آن کشتی طروسیه، کشتی عروس بود، چهار بادبان برکشیده...»
[12]
اشارهی فردوسی در بیت مشهور
یکی پهن کشتی بسان عروس بیاراسته همچو چشم خروس
[13]
میتواند به همین نوع کشتی بوده باشد. در ثمار القلوب آمده است: «از ابوجعفر موسوی شنیدم که میگفت: هر چیز که در آن بسیار زیبایی گرد آمده باشد به عروس نسبت میدهند چنانکه گویند: «سفینة العروس» یعنی کشتی بزرگی که کلاهای گرانبها بسیار داشته باشد یا آن که به گنجینهی شاهان خزانة العروس گویند.»
[14]
بیگمان منوچهری نیز در بیت مورد بحث همین معنی را از «عروس غریق» اراده کرده است.
نقل ازوبلاگ گروه ادبیات فارسی خراسان رضوی